گذري بر مضامين حکمي و اخلاقي در هفت اورنگ عبدالرحمان جامي(1)
گذري بر مضامين حکمي و اخلاقي در هفت اورنگ عبدالرحمان جامي(1)
توجّه به مضامين معرفتي و حکمي و بهره گيري از نکته هاي اخلاقي در رفتارهاي فردي و اجتماعي ، از جمله وسايل مطمئني است که فرد را به مرتبه ي کمال، رهنمون مي گرداند. اين حقيقت به عنوان يک رسالت، بسياري از سخنوران و نويسندگان عرصه ي ادب فارسي را بر آن داشته تا پرداختن به مقوله ي حکمت عملي و اخلاق را مورد توجّه خويش قرار دهند.
عبدالرحمان جامي نيز از جمله سخنوران و نويسندگاني است که با رويکردي ويژه بدين مهم پرداخته است. در اين ميان مثنوي هفت اورنگ عارف جام در کنار بسياري از قابليّت هايش، به مضامين و انديشه هاي حکمي و اخلاقي نيز آراسته گرديده که در اين نوشتار به اختصار بدان پرداخته شده است.
واژه هاي کليدي:
مضامين حِکمي و اخلاقي، هفت اورنگ، عبدالرحمان جامي، فضيلت اخلاقي.
مقدّمه
بي ترديد سير همه ي موجودات به سوي تعالي و کمال است و دراين مسير، آدمي که تشريف خليفة اللهي يافته علاوه بر هدايت تکويني به رهنمودهاي تشريعي نيز نگاهي ويژه دارد. اشرف مخلوقات با توجّه به گوهر گرانبها و قوّه ي ممتاز نطق(1)و انديشه، براي طي پلّه هاي تقرّب و کمال، در پي کسب معارف است . متون ادب فارسي نيز در کنار ديگر آثار و آموزه هاي گران سنگ الهي و ارزشي، از جمله ذخاير غني و پرپيمان حکمت، معرفت و اخلاق است . مولانا نورالدين عبدالرحمان جامي نيز از جمله ستارگان درخشان آسمان پهناور حکمت و معرفت ادب فارسي است؛ مثنوي هفت اورنگ وي اثري است که اصول اخلاقي و انساني و قواعد بشري نيز در آن جلوه اي چشمگير دارد که مي تواند براي خواننده سرمشقي باشد و راه و رسم چگونه زيستن را براي رسيدن به رستگاري به آنان بياموزد. نگارنده در اين نوشتار به نمونه هايي از اين بازتاب ارزشمند اشاره مي نمايد.
نيايش
نيايش به عنوان وسيله اي استوار براي برقراري ارتباط پرورده با پروردگار و طرحي براي پرورش فضايل انساني، از مقوله هاي مورد توّجه در هفت اورنگ است. فرزانه ي جام در فرازي ازاين کتاب به انگيزه ي برقراري ارتباط و ابراز انس با تعابير کلامي و اعتقادي به نيايش معبود ازلي مي پردازد . وي با اعتقاد قلبي و ايمان راسخ به توحيد و با عنايت به آيه ي شريفه ي «هُوَ الاوَّلُ و الاخِرُ و الظّاهرُ و الباطِنُ»(حديد/3)و تبيين آن مي گويد:
از ظهور تو با بطون دمساز
وي بروز تو با کمون همراز
احدي ليک مرجع اعداد
واحدي ليک مجمع اضداد
اولي و ترا بدايت ني
آخري و ترانهايت ني
ظاهري با کمال يکتايي
باطني با وفور پيدايي
ايمني از تغيّر و تبديل
فارغي از تحيّر و تحويل
ذات تو در سرادقات جلال
از ازل تا ابد به يک منوال(2)
هفت اورنگ/6
شکر و سپاس پروردگار از ديگر انگيزه هاي نيايش جامي در هفت اورنگ است. عارف جام که خود از شکرگزاران راستين به درگاه پروردگار است اين نکته را در اين کتاب مورد ملاحظه قرار داده است. در اورنگ يکم(سلسلة الذهب)پس از بيان مقدّماتي در مقوله ي فلسفي جبر و اختيار، به شکر و سپاس پروردگار پرداخته، آن را در برابرنعمت هاي الهي لازم و موجب فزوني نعمت ها دانسته است:
هرچه جاري شود بر او زافعال
بنگر کز دو نيست بيرون حال
يا ز اسباب قرب رضوانست
يا زآثار بعد خذلانست
گر زقسم نخست باشد کار
نعمت حق شمار و شکر گزار
اذ من الشکر عم آلاؤه
و من الشکر دام نعماؤه
شکر باشد کليد گنج مزيد
گنج خواهي مده زدست کليد
همان/46
گويي عارف جام در اين پردازش به آيه ي شريفه ي «لَئن شَکَرتُم لَاَزيدنَّکُم»(ابراهيم /7)نظر داشته است.
در اواخر هفت اورنگ (خردنامه ي اسکندري)نيز با بيان يکي از نتايج شکر و سپاس، همگان را به شکرگزاري فرا مي خواند:
ببين نعمت و شکر نعمت بگوي
ببين ذلّت و دل ز ذلّت بشوي
زشکر ست نعمت فزايش پذير
اگر مرد راهي، ره شکر گير
مبادا رود پاي نعمت زجاي
فروبندش از رشته ي شکرپاي
همان/959
در فرازي ديگر از نيايش هاي خود با اقرار به تقصير و اذعان به اين که گرفتار دلبستگي هاي دنيوي است از وجود حضرت باري تعالي مي خواهد تا بارقه اي از رحمت و عنايت فراگير و گسترده ي حضرتش بر دل بنده ي نيازمند بتاباند و با نور يقين، جايي براي تاريکي و ترديد باقي نگذارد:
گرچه هستم به قيد هستي بند
هم به تو بر تو مي دهم سوگند
که مرا آن چنان يکي انگار
در دلم ظلمتي شکي مگذار
رخت در دار ِ مُلک دينم نه
جاي در کشورِ يقينم ده
هر چه غير از تو، زان نفورم کن
پاي تا فرق غرقِ نورم کن
همان/7
در ابيات آغازين اورنگ پنجم (يوسف و زليخا)نيز دست نيايش به درگاه پروردگار بر مي کشد و به نجواي عاشقانه مي پردازد . در اين راز و نياز، تعبيراتي ارزشمند به دست مي دهد. ابتدا به ابداع آفرينش به دست توانا و قدرت بي چون و بي پايان پروردگار و لطفِ وجود اشاره مي کند:
خداوندا زهستي ساده بوديم
زبيم نيستي آزاده بوديم
نخست از نيست ما را هست کردي
به قيد آب و گل پابست کردي
زضعف ناتوانايي رهاندي
زناداني به دانايي رساندي
همان/581
در ادامه، برخورداري از رحمت الهي، پيروزي بر دستان هاي نفس و توفيق ره يافتن را از پروردگار خواستار است:
زدستان هايِ نفسِ ناخوش آهنگ
مکن از ما رهِ حُسن عمل، تنگ
در آن تنگي که ما باشيم آهي
ز رحمت سوي ما بگشاي راهي
از آن ره خوان سوي درگاه ما را
به ايمان بر برون همراه ما را
همان
اين ابيات، ناظر به نيايش هاي قرآني و ادعيه ي مأثوره ي معصومين عليهم السلام از جمله اين فراز از دعاهاي پنجم صحيفه ي سجاديه است که :«اللّهُمَّ اِهدِنا اِلَيکَ وَ لا تُباعِدنا عَنکَ»(3)(صحيفه ي کامله ي سجّاديه /55)
تهذيب نفس
تهذيب نفس از ديگر مفاهيم مورد نظر جامي است . وي که خود از سالکان راستين طريق حق است در هفت اورنگ به تفصيل به ارايه ي راهکارهايي در تخليه درون از رذايل و توجّه به تهذيب نفس پرداخته است. در سلسلة الذهب با الهام از آموزه هاي ديني، از نفس امّاره به دشمني دروني ياد کرده، آن را خطرناک ترين دشمن و مايه واصل دشمني هاي بيروني دانسته است.
نفس تو دشمن دروني تو
ما بقي دشمن بروني تو
گر شود دشمن دروني نيست
باکي از دشمن بروني نيست
همان/35
در تعبيري ديگر به مناسبت شرح حديث«اَعدي عَدُوِّکَ نَفسکَ الّتي بَينَ جَنبيکَ(4)»،به بيان دشمني نفس سرکش مي پردازد و آن را ستمکارترين و سرسخت ترين دشمن رهروان حق مي داند:
نيست بر رهروان ستمکاره
هيچ دشمن چونفس امّاره(5)
همان/36
جامي پس از شناساندن و تبيين ميزان خطر اين بيماري با بيان مصاديقي ، رياضت و رفتارهاي عکس، عليه خواهش هاي نفساني را درمان مؤثر اين بيماري دانسته است:
ور نماندست فطرت تو سليم
بل کز آفات نفس گشته سقيم
از هواهاي نفس خود واکن
هر صفت را به ضد مداواکن
گر بخيلي به جود کوش و کرم
بذل دينار پيشه ساز و درم
ور حريصي به داده شو خرسند
جز قناعت شعار خود مپسند
نفس تو گرزنطق يابد قوت
لب ببند از سخن به مُهر سکوت
ور زخاموشيش نصيب افتاد
بايدت لب به گفت و گوي گشاد...
همان /110
دادگري
دادگري به عنوان مضموني اخلاقي و انساني مورد عنايت عارف جام بوده است. در اورنگ يکم با استناد به قرآن کريم و الهام از آيه ي «وَ اِذا حَکَمتُم بَينَ النّاسِ اَن تَحکُموا بِالعَدلِ...»(نساء/58)،رعايت عدالت را به عنوان اساس ملک، به فرمانروايان يادآوري مي کند:
نصّ قران شنو که حق فرمود
در مقام خطاب با داوود
که ترا ما خليفگي داديم
سوي خلق جهان فرستاديم(6)
تا نهي ملک را زعدل اساس
حکم راني به عدل بين الناس
همان/16
توجّه به حقوق شهروندان و خدمت به مردم، مسؤوليّتي است خطير که برعهده ي فرمانروايان نهاده شده است؛ جامي با تمثيلي در وظيفه و نقش حاکمان مي گويد:
هر که را تيغِ خور به فرق سرست
سايه او زخم آن سپرست
حق نشاندت به تخت دادگري
تا کني پيش تيغها سپري
نه که خود تيغ خونفشان باشي
افت جان اين و آن باشي
همان/266
در ميان اين حقيقت که عدالت و دادگري از پيرايه هاي گرانبهاي ملک است، در گسترش آن و دفع و رفع ظلم و بي عدالتي مي گويد:
عدل را رو به چرخ والا کن
ظلم را در چه عدم جا کن
بيخ ظالم ز باغ مُلک بکن
شاخ ظلم از درخت دين بشکن
همان جا
جامي در فرازي ديگر با خطابي عام به حاکمان، راهکارهايي کليدي و بنيادين در اقامه و اشاعه ي حقيقت عدل و داد به دست مي دهد؛ شاعر با توصيه به نهادينه کردن فرهنگ عدل در رفتارهاي فردي و اجتماعي، از آن به عنوان توشه ي روز حساب ياد مي کند و بر آن عقيده است که گسترش فضيلت عدالت منوط به زدودن رذيله ي ستم و بيداد است:
عدل را زاد راه فردا کن
ظلم را همنشين عنقا کن
عدل خواهي که بر مزيد شود
ظلم بايد که ناپديد شود
همان/271
عدل را مايه و اساس آباداني و توسعه ي پايدار کشور و آرامش شهروندان مي داند و بار ديگر فرمانروايان را به رعايت عدالت فرا مي خواند:
شهر و ده آباد به عدلست و بس
طبع جهان شاد به عدلست و بس
تو چو شُباني و رعيّت همه
در کَنَف رحمت تو چون رمه
عدل تو گر فيض رساني کند
بر رمه ها گرگ شُباني کند
همان/424
فرزانه ي جام که به عدالت و دادگري و رفتار عادلانه ي فردي و جمعي نگاهي ويژه دارد ، خود در مناجاتي اتّصاف به اين صفت پسنديده را از پروردگار خواستار است:
جام عدلي به سر جامي ريز
کش ز مستي نکند ظلم انگيز
معتدل ساز از آن جام او را
به ز آغاز کن انجام او را
از همه ظلم رهايي بخشش
دولت عدل نمايي بخشش
تا به هر سفله که ظلم اندوزد
رستن از ظلمت ظلم آموزد
همان /558
پی نوشت:
* استاديار زبان و ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد گرگان
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}